« Home | دست به دست هم » | جهنم سرگردان » | زاپاس » | اشتباهی کوچک » | شروع.. » | فرشته ی آزاد » | بی حوصله از سختیِِِ ِ تو » | کسالت » | یه آدم معمولی » | آرزو دارد... »

دستهای گرم تو
کودکان توامان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه درافکنده
ای مسیح مادر، ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
رنگ ها در رنگ ها دویده،
ای مسیح مادر ، ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن
از انسانی که توئی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.

سلام عزیز!
با مطلبی تحت عنوان « بعضی ها داغشو دوس دارن! »
یک عالمه خبر و لینک
آخرین شعری که گفته ام ( منتشرنشده) و...
بعد دو ماه به روزم و منتظر حرفهایت...

salam webloge zibae darid avalin bare ke inja miam khoshalam ke omdam

axe ghashangie

che webloge maskharei

سلام. اگر غم نان بگذارد واقعا چه كارها ميشد كرد...عكسي كه انتخاب كردي واقعا دردناكه...مرگ و غم و گرسنگي...شاد باشي

سلام. ممنون که سر زدی...درست می گی...بازم سر بزن. شاد باشی

سلام .. رضا
مرسي كه بهم سر زدي
ولي تو وبلاگم اس ام اس هم هست
اگه سر به آرشيو بزني زياد هم هست
شعر قشنگي بود
ولي زياد غمگين كننده
مرسي ... از نظرتون

فلوطين مي گه: «تا روح را زيبا نكنيد، زيباي حقيقي نخواهيد شد.»

Post a Comment