« Home | سخن امشب حافظ » | تهوع » | مرد سیخونکی » | دلم » | مستی و راستی؟ » | وقتی به چیزی که می پرستیدم بدبین می شوم » | کمی ماتریالیسم از نوع بدش » | چیزی نخوان که نمی فهمی » | آنجا که می ایستی » | این سردی دستان من است »

کجای این دایره ای

می دانی شباهت ما آدم های دیگر در کجاست؟ شباهت آدم هایی که همه ی آنها این روزها می گویند: خسته شدم! از زندگی.. از آدما بدم می آد..
همه ما دور و برمان را با دقت نگاه می کنیم آنقدر بادقت که اگر زیاد خوب نبینیم عینک بر چهره می زنیم، عینکی که از این نزدیک تا تقریباً دوردست ها را نشان دهد. تا دیگران را خوب ببینیم. همه ما (بالاخص خودم) می خواهیم از نزدیکان تا آنهایی که کمترین رابطه ای با آنها داریم، آن طور رفتار کنند که ما می خواهیم. آن آدم خوبی باشند ما در ذهن خود تعریف کرده ایم. هر حرکتی خارج از تعریف ما نشانه بد بودن هر انسانی خواهد بود. انگار ترازوی دقیقی برای سنجش این مردمان داریم، به راحتی می سنجیم... فلانی: بد! م: خیلی خوب! ف: بی شعور! ع: بی شرف! ط: لاشی! ل: متشخص! ش: خز و خیل! ث: بد دهن! ر: دیوونه!
و تمام تصویر هایی که از این افراد در ذهن می سازیم، مطابق همان تعریف اولیه ما از خوب بودن آدم هاست.
می دانی چقدر در اشتباهم... این فلانی ها فقط جور دیگر فکر می کنند. جور دیگر زندگی می کنند. جور دیگر می اندیشند. هدف دیگری دارند. به نظر تو چند راه درست زندگی کردن در دنیا داریم؟؟؟ فقط یک را و آن همان راهی است تو می روی(یا من می روم)؟؟!!
نمی گویم فلانی ها اشتباه نمی کنند؛ حرف من این است .که عینکمان را برداریم به خودمان نگاهی بیاندازیم. واقعاً ما تا بحال اشتباه نکرده ایم ؟ تا بحال من؛ خودم کثیف نبوده ام. تا بحال کوچک نبوده ام. تا بحال از خودم بدم نیامده. تابحال سیگار را روی دستم خاموش نکرده ام. تابحال ....
باید بدانیم این هایی که دور و برمان هستند آدم هایی هستند حدوداً شبیه ما. با اشتباهاتی از جنس خود ما. همه ما ممکن است روزی چنین اشتباهاتی را مرتکب شویم.
به فکر باشیم. به فکر بیرون آمدن از چاه بدی ها. ابتدا خودمان را بیرون بکشیم؛ و سپس دستی بگیریم.